نتایج جستجو برای عبارت :

عشق یک رازه!

همه امون چیزایی رو در مورد بقیه میدونیم که نباید به روی خودمون بیاریم،چیزایی ک خودشونم میدونن ما میدونیم.موضوع فقط اینکه باید هردومون تظاهر کنیم به ندونستن.شاید اسمش رازه ، رازی ک همه میدونن ولی اینم میدونن ک نباید به زبون بیارنشپ.نون:بی ربط به متن:دیروز ک دواشتم با ف.پ حرف میزدم ک چقد خوب کره ای بلده و اینا از خودم بدم اومد دلیلشم رفتار غلیظم بود نباید ادما رو بینشر از جنبه اشون تحویل گرفت و نباید با ادمایی ک همیشه نادیدشون میگرفتی گرم تر ا
دوست بُوداشتُون یه رازه!
که مَردی قلبی میان دَره

و زُنی خنده‌ای میان...!

 

هِمینی واستان، آبّا به گَته ننه میگوت:

تو گو مینی رازه میدانی، خا بَخَند جان...

عکس از: مهدی ویسانیان
طالقانی درجی

شعری از شاملو برگردان شده به طالقانی دریافت کنید
ما آدمها فکر میکنیم همیشه باید دانشمندا و نابغه ها باید از زندگیشون بنویسن و چاپش کنن. در صورتی که زندگی تک تک ما ارزش داره. یکی مثه من دوست داشتم مامانم اهل نوشتن بود از سیر تا پیاز زندگیش رو مینوشت و من میخوندمش. میفهمیدم چطور شب رو به روز رسونده و روز رو به شب. با اینکه فقط یه زن معمولیه. به خودم میگم من بنویسم و بمونه برای آینده بچه هام. مگه میشه آدم یه عمر زندگی رو با همه تلخ و شیرینی هاش پشت سر بگذاره و حرفی برای زدن نداشته باشه. یه کار گر معم
خب اول از همه از همه تون ممنونم بابت این چند وقت که منو تحمل کردید. راستش یه گروه ناشناس هستن که کمر بستن منو از بیان محو کنن . نمی دونم چرا ولی آشنا هستن☹ آدرس این وب رو الان دارم فقطططط به بهترین رفیقام میدم...کسایی که بهشون کاملا اعتماد دارم و عاشقشونم. شاید وب تهیونگ لاور فیلتر بشه اگه فیلتر هم نشه شاید خودم برای رهایی از دست این ناشناسا پاکش کنم..آدرس وب رو فقط به شما دادم چون یه رازه. شما هم آدرس رو به کسی ندید تا من از هویت این ناشناس ها سر د
برعکس غربی ها اینکه میدونم هستی مملو از رازه بهم آرامش میده. فکر کردن به امر نامتعین چیزی که نمیشه اندازش گرفت و ریختش تو قالب آرومم میکنه . فک کنم اگه  همین از روحیه شرقی بهم به ارث رسیده باشه کافیه ... انگار راز ها ناموسِ جهان باشند... و جهان در برابر هرجایی شدن و دانستنی شدن اون ها غیرت بخرج بده !
مثلا ارسطو تا قبل نوشتن متافیزیک هر چی خواست( مثلا منطق بنا کرد و ...) جهان باهاش راه اومد و حرف هاش و طبقه بندی هاش هنوز بعد 3000 سال ارزش دارن اما وقتی ب
رفیق نیمه راه منُ به این چالش دعوت کرده و راسش واقعا چالشه! من تا حالا بهش فک نکرده بودم ، ینی اینطوری تیتر وار^^"و برام دوس داشتنی بود !
 
1- برم آفریقا D: و هند، کوبا، افغانستان،تاجیکستان و...بیشتر توی سفر زندگی کنم.
2-عربی و فرانسه یاد بگیرم.
3-حداقل کمانچه رو بزنم. 
4-دو سه کتابی که دوس دارم ترجمه کنمُ ، ترجمه کنم :/ 
5-یه کارگاه سفالگری داشته باشم .
6-کتابخونه ی خودم اینقد بزرگ بشه که بعدش تبدیلش کنم به کتابخونه ی عمومی و همه ی کتاباشو با سلیقه ی خودم
➰ در یکی از قسمت های سیمپسون ها "هومر" [پدر خوانواده] با دخترش  "لیزا "و پسرش "بارت" به سینما میرن و یک فیلم در مورد آخرالزمان میبینن "هومر" میترسه و فکر میکنه واقعا قراره آخرالزمان اتفاق بیفته و کتاب های زیادی در مورد آخرالزمان میخره و میخونه و در آخر میفهمه باید با تابلوی 'شام آخر' " داوینچی" محسابه هایی میکنه [داوینچی آدم مهمیه و تابلوهاش همه پره رازه همه میگن تابلوی مونالیزا و شام آخر داوینچی بسیار مهم بوده و راز های زیادی داره] جالب تر اینه  
وقتی توی اتوبوس نشستی و داری آهنگ گوش می‌کنی و چشمت به منظره‌های خیابون انقلاب دوخته شده، چند حالت برای آگاهیت می‌تونه وجود داشته باشه..

می‌تونی چیزی نبینی و نشنوی و توی خاطراتت غرق شده باشی یا به آینده‌ای که هنوز نیومده فکر کنی و از ترس اینکه "چی میشه اگه کنکور فلان.." یا هر کوفت دیگه‌ای زهره ترک شی!
می‌تونی چیزی نبینی و به جز اول آهنگ چیزی هم نشنوی و تو خاطراتی که تنها نقطه‌ی اشتراکشون اون آهنگه غرق شی و دستی دستی خودتو بدی به دست احساسا
امروز تولد ۱۷ سالگی خواهرم بود...فک کن ۱۷ سالگی.من که باورم نمیشه.دیگه خانومی شده برای خودش .میدونید تولد لاقل این خوبی رو داره که آدم یادش میفته خواهر کوچولوش حالا دیگه بزرگ شده ، برا خودش خانومی شده. ا اینکه اینقد بزرگ شده بغضم گرفته:// خب من هیچیم عین آدم نی :// باید بیشتر مواظب رفتارم باشم .سال دیگه خواهر کوچولوم ۱۸ سالش میشه :/.از ته ته ته قلبم دوسِت دارم . عمیق ترین آرزوی زندگیم برا توعه خواهر کوچولو( البته می‌دونم از نظرت لوس حرفیدم :/ و میخوا
رمان رویای بلند
دانلود رمان عاشقانه رویای بلند اثر مهسا صفری با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان رویای بلند دختری بنام گیسی است که دختره خودپسندیه ، این دختره خودپرست قصه ما مجبوره بخاطره دلایلی یک سال پیش ( جده ) مادربزرگش زندگی کنه ، مادربزرگی که تاکنون اونو ندیده و اتفاقاتی که واسه گیسیا در این مدت می گذرد داستانی ساخته است به اسمه رویای بلند ، رویای بلندقصه ی رازه ، قصه خنده ها و گریه ها ، قصه
 
امروز یک ساله شدم و پاکه پاک .
خدایا مرسی و شکرت بخاطر اینکه کمکم کردی که تو راه توبه قدم بردارم و تا یکسالگی و ایشالا
تا آخر عمرم با لطف خودت راهم رو ادامه بدم.
 
دم ظهر خیلی حرف زدم ولی پستم پرید .
ولی در اینجا جا داره از دوستان عزیزی که منو ندانسته تو این راه توبه ام همراهیم کردند نام ببرم و ازشون تشکر کنم.
دوستانی که تو این سال همراه من بودند و با دوستی و رفاقتشون منو تو راه توبه ام 
(اونام نمیدونن خطایم چی بوده و هیچوقت هم متوجه نخواهند شد
خلسه ی عجیب و قشنگی است وقتی به صدای تو گوش می دهم و برایم از برادران کارامازوف می گویی و آخرین وسوسه ی مسیح... همه را جلوی چشمم مجسم می کنم... مسیح را در بیابان... شیطان که فریب می دهد ... و مسیح که عشق و آزادی را به نان و قدرت نمی بخشد... برایم حرف می زنی و من آرام در خلسه ای شناور به تو گوش می دهم... سر میز نشسته ام و گمان می کنم که تو هم همینجا سر همین میز نشسته ای کنارم... گاهی چشمهایم را می بندم و گاهی چشمهایم را باز می کنم و تو را تصور می کنم که هم هستی
سربازا تو کلاسا قلما تو جبهن
خون من سرد پاچیده رو شعرم
میخوام راست بگم فقط واسه یک شب
اندفعه دیگه نمیخوام که بگذره
این شهر پُره خلت روی تنش
مثه رفیقای منه اونم حرفی نمیزنه
زل زده به این پول که ریخته کفش
توی نیمه های شبش
به تو حال میده غمش
افتادم یاد رفیقای رفته
دکتره داده یه چی واسه هفته
روی بیت حمید نمیبره خوابم
خاکی میمونم تا دقیقه‌ی آخر
آ..
من باز به فکرت افتادم
همه میان بالا من به فکر افتادن
آ..
که این حس صبح تا شب
باهامه که بهم داره میگه مفت
سلام هادیم نمیدونم میخونی یانه یا اصلا اینجارو یادته..امابدون بابغض مینویسم براخودم وبراتوعه بی معرفت..
باورم نمیشه تواین وضعیتم اینکه رفتی اینکه بدون منی،خیلی راحت کناراومدی ومهم نبودم..
فقط ازت ممنونم بهم حسیودادی که حاضرم برا تکراردوبارش باجونم ریسکش کنم ودوباره تکراربشه،یادته میگفتم دوستت دارم میگفتی من بیشتر..هادی اون بیشتر یعنی چی؟؟برام سواله؟؟اینکه بزاری بری فکر کردی اینجوری درست میشه به خیال خودت الان همه چی درسته؟؟؟؟؟
منوبا ک
به خوبی
حالیمه درست نیست رفتارخودمون رو با خدا مقایسه کنیم ولی پس چه طوری اونو درکش
کنیم؟
وقتی
گفته من به اندازه ی گمانی که بهم داری هستم ،  این یعنی خودش رو در حد تفکری که نسبت بهش داری
پایین میاره ، یه حدیث قدسیه ، انا عند ظن عبدی المؤمن ، خب معلومه ، نمیشه که یه
نامحدود با همه نامحدود رفتار کنه ، چالش و تدبیر قشنگی رو ترتیب داده.
یه
مصاحبه کرده بودن از ایرانیا خیلی ها بی هدف بودن ، انگیزه ای واسه ی این زندگی
نداشتن! گوش کن چی میگم
تا ابد
روی بز

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها